کد مطلب:106525 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

خطبه 140-در نهی از غیبت مردم











[صفحه 324]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است كه در نهی از غیبت بیان فرموده است: سزاوار است كسانی كه از گناه دوری گزیده و خداوند آنان را از آلودگی به آن مصون داشته است، به گنهكاران و اهل معصیت ترحم كنند، و سپاس خداوند بر آنها غالب، و مانع آن باشد كه به عیبجویی از آنان بپردازند، چگونه است حال غیبت كننده ای كه عیب برادر غایبش را بازگو می كند، و بر گناهی كه دامنگیر او شده به سرزنش وی می پردازد یا به یاد نمی آورد كه خداوند گناهانی را از او پوشیده است كه بسیار بزرگتر از گناهی است كه برادر خود را بدان سرزنش كرده است؟ و چگونه او را بر گناهی نكوهش می كند كه خودش همانند آن را به جا آورده است، و اگر او همان گناه را به جا نیاورده، خدا را به طرق دیگری معصیت كرده كه از گناه برادرش بزرگتر بوده است، سوگند به خدا كه اگر هم گناه بزرگی را مرتكب نشده، و عصیان او اندك كوچك باشد، همین جرات و گستاخی او بر بازگویی عیب مردم، گناهی بس بزرگتراست. ای بنده خدا! در عیبجویی و نكوهش گناه هیچ كس شتاب مكن، شاید خداوند گناه او را آمرزیده باشد، و بر نفس خویش از گناه كوچك خود ایمن مباش، شاید بر آن كیفر و مجازات شوی، بنابراین هر كدام از شما ب

ه خاطر عیبی كه در خود می بیند از ذكر عیبی كه در دیگری سراغ دارد بازایستد، و شكر این نعمت كه خداوند او را بدان عیب دچار نساخته او را از توجه به كسی كه بدان گرفتار است باز دارد. منظور از اهل عصمت و كسانی كه دارای ملكه خودداری از گناه می باشند، همان كسانی هستند كه خداوند آنان را یاری كرده است، تا بر نفس اماره پیروز شوند، و آن را اسیر نیروی عاقله خود گردانند، و در نتیجه دارای ملكه ترك گناه و قدرت خودداری از ارتكاب حرام شوند، اینها همانهایی هستند كه خداوند نعمت سلامت از انحراف، و سلوك در راه خودش را به آنها بخشیده، و آنان را از افتادن در پرتگاه نابودی مصون داشته است. امام (ع) نخست آنان را به وظایفی كه دارند آگاه می سازد، و تذكر می دهد كه به اهل معصیت ترحم داشته باشند، این ترحم و دلسوزی هنگامی درآنها پدید می آید كه از احوال گنهكاران و وقوع آنها در پرتگاه نابودی عبرت گیرند، بدیهی است این خوی بندگان شایسته خداوند است كه هنگامی كه كسی را در سراشیب خطر می بینند، او را دستگیری و نسبت به رهایی او اقدام می كنند، دیگر این كه شكر نعمتهای خداوند بر وجود آنها غالب باشد و آنها را از آلودگی و انحراف باز دارد، و این زمانی میسر

است كه از مشاهده احوال گنهكاران عبرت گیرند، و از این كه خداوند به آنها بخشش فرموده، و در سركوبی شیطان كه ماده گناه و ریشه انحراف است آنها را یاری كرده است به سپاس او مشغول باشند. فرموده است: فكیف بالغائب. این آغاز تذكری است به افرادی كه رتبه آنان از كسانی كه دارای ملكه خودداری از گناهند پایین تر می باشد كم و بیش مرتكب گناهان كوچك یا بزرگ می شوند. مشعر بر این كه بدگویی از دیگران را ترك كنند، و مانند این است كه فرموده است: این اظهار ترحم و دلسوزی نسبت به گنهكاران شایسته كسانی است كه خداوند آنان را از آلودگی به گناه مصون و در امان داشته است اما جز آنها از قبیل كسی كه به عیبجویی برادر خود می پردازد و بر مصیبت و بلایی كه دچار است او را سرزنش می كند در خور این امر نیستند بلكه آنچه بر هر یك از این افراد لازم است این است كه غیبت و عیبجویی از دیگران را ترك كند و خدا را هر چه بیشتر شكر سپاس گوید، زیرا خداوند پرده بر روی گناهان او افكنده، و آنچه را كه در اوست و از عیب برادرش كه او را به سبب آن سرزنش می كند بزرگتر و زشت تر است از دیگران مستور و پوشیده داشته است، و این نعمتی است كه باید خدا را بدان شكر گوید، و با ذكر موضع

ستر الله علیه من ذنوبه به نعمتی كه خداوند به چنین كسی بخشیده و به او این شایستگی و آمادگی را داده كه پرده بر عیبش افكند و گناهش را پوشیده بدارد اشاره فرموده است. در جمله و كیف یذمه بذنب...، استفهام بر سبیل انكار است، و با اظهار شگفتی كه صورت احتجاج و استدلال را دارد می پرسد: چگونه كسی دیگری را بر گناهی سرزنش می كند و حال این كه خود، آن را به جا می آورد، مفاد این عبارت تا جمله یا عبدالله این است كه جایز نیست كسی دیگری را به گناهی كه خود مرتكب آن می شود عیبجویی و سرزنش كند، زیرا گناهی را كه او مرتكب شده یا مانند همان گناهی است كه خود آن را به جا می آورد، یا بزرگتر و یا كوچكتر از آن است اگر او را به سبب گناهی عیبجویی كرده كه خود مانند آن یا بزرگتر از آن را مرتكب شده است، بر اوست كه به سرزنش خویش پردازد، و این امر او را از نكوهش دیگران باز دارد، و اگر گناه كسی كه مورد عیبجویی اوست از گناه او كوچكتر است حق چنین كاری را ندارد، زیرا با توجه به این كه خود او آن گناه را به جا آورده، مرتكب غیبت شده و یكی از معاصی كبیره را به عمل آورده است. این كه فرموده است: جرات به عیبجویی و بازگویی گناه دیگران، در نزد خداوند گناهی ب

زرگتر است، یا برای مبالغه در نكوهش این گناه است، و یا به سبب این است كه آثار زشتی كه بر دیگر محرمات مترتب می شود كمتر از مفاسدی است كه در نتیجه غیبت و بدگویی مردم از یكدیگر در جامعه پدید می آید، زیرا یكی از مقاصد مهم شارع مقدس ایجاد وحدت و هماهنگی در جامعه و همسو كردن مردم به وسیله اجرای اوامر و نواهی خداوند را حركت در راه اوست، و این غرض هنگامی تحقق پیدا می كند كه همكاری و همدلی و الفت و محبت در میان مردم برقرار باشد، و همگی یكدل و یك جهت مانند یك بنده فرمانبردار در خدمت آقا و مولای خود باشند، و دلها آنها از زنگار كینه و دشمنی و حسد و مانند اینها پاك باشد و چون بدگویی از دیگران، نشانه كینه و باعث این است كه كسی كه مورد غیبت قرار گرفته نیز به بدگویی از غیبت كننده خود بپردازد، و دامنه این فساد، گسترش یابد، و این كاملا ضد مقصود شارع مقدس است لذا این عمل مفسده ای بزرگ و اجتماعی به شمار آمده است، به همین سبب در قرآن كریم و احادیث نبوی از آن نهی بسیار شده است، چنان كه در قرآن كریم است كه و لا یغتب بعضكم بعضا و تا آن اندازه در این باره تاكید وارد شده كه در قرآن برای آن بخش از آبروی انسان كه بر اثر غیبت تضییع می شود

، واژه لحم (گوشت) استعاره شده و برای بیان شدت كراهت و زشتی این عمل صفت مرده به آن داده و به گوشت مردگان تعبیر شده و فرموده است: ایحب احدكم ان یاكل لحم اخیه میتا و پیامبر گرامی (ص) فرموده است: از غیبت بپرهیزید، چه غیبت از زنا بدتر است، همانا مردی كه زنا می كند ممكن است خداوند از گناه او درگذرد، اما غیبت كننده را نمی آمرزد تا آن گاه كه رفیق وی كه مورد غیبت او قرار گرفته او را ببخشد و نیز از آن حضرت روایت شده كه فرموده است: در شبی كه به معراج برده شدم گذرم به گروهی افتاد كه با ناخنهای خویش صورتهاشان را می خراشیدند، از جبرابیل (ع) درباره آنها پرسیدم گفت: اینها كسانی هستند كه از مردم بدگویی و غیبت می كنند. براء بن عاذب روایت كرده است كه پیامبر خدا (ص) ما را موعظه فرمود، و آواز خود را در آن حال چنان بلند كرد كه سخنان خود را به گوش دختران تازه بالغ كه در خانه هایشان بودند نیز رسانید، فرمود: زنهار! مسلمانان را غیبت نكنید و پرده از عیبهای آنها برمدارید، زیرا هر كس از برادر مسلمان خود عیبجویی كند، خداوند عیب او را پیگیری می كند و كسی كه خداوند پیگیر عیب اوست او را رسوا می گرداند هر چند در درون خانه اش خزیده باشد. پس ا

ز این امام (ع) از شتاب در سرزمین گنهكاران و عیبجویی از آنان نهی می كند و هشدار می دهد كه لازم است این احتمال داده شود كه گناهی را كه در برادر مسلمانش سراغ دارد، و به سبب آن او را مورد نكوهش قرار داده از جانب خداوند آمرزیده شده باشد، هر چند از جمله گناهان بزرگ باشد، برای این كه می توان احتمال داد كه این گناه را به سبب حالتی كه بر او چیره شده، انجام داده و قدرت بر ترك آن نداشته است. همچنین نهی فرموده است از این كه كسی گناه كوچك خود را ناچیز شمرده و از كیفران خود را ایمن بداند، زیرا ممكن است همین گناه صغیره ملكه او گردد و در وجود او راسخ شود، و به سب آن مورد عذاب و عقوبت خداوند فرا گیرد، پس از این به دستور خود در موضوع لزوم خودداری از عیبجویی دیگران ادامه داده و تذكر می دهد كه هر كسی به اعتبار عیبهایی كه در خویشتن سراغ دارد باید از پیگیری عیبهای دیگران باز ایستد، و شكر خدا را پیشه خود كند كه وی را از افتادن در ورطه گمراهی و هلاكت كه گنهكاران در آن گرفتار و مورد آزمونند مصون داشته است. باید دانست كه غیبت عبارت از این است كه كسی درباره دیگری سخنی گوید كه او نسبت آن را به خود ناخوش و می دارد و در عرف مردم این سخن

دلالت بر نقصان داشته، و نیز گوینده به قصد عیبجویی و نكوهش آن را گفته باشد، خواه این نقصان مربوط به نارساییهای جسمانی مانند كوری و یا یك چشمی بودن، و یا حاكی از كمبودهای روحی باشد مانند نادانی و حرص و ستمكاری یا این كه خارج از این دو باشد، مانند نداشتن اصل و نسب و یا پستی خانواده و تبار. این كه در این تعریف گفته شد كه باید گوینده قصد عیبجویی داشته باشد برای این است كه مواردی از قبیل بیان عیب بیمار جهت پزشك، غیبت به شمار نمی آید، همچنین است در خواست و ترحم دستگیری از صاحبان قدرت نسبت به كور و زمینگیر كه گفتن نقص آنها غیبت محسوب نیست، باری غبت گاهی به زبان انجام می شود كه معنای حقیقی آن است و گاهی هم به اشاره و دیگر چیزهایی است كه می توان به وسیله آنها عیب برادر مسلمان خود را اعلام كرد و به دیگران فهمانید كه این مجازا غیبت گفته می شود زیرا همان كاربرد را دارد. غیبت را انگیزه های مختلفی به شرح زیر است: 1- فرو نشاندن خشم. در بسیاری از اوقات انسان با گفتن بدیها و عیبهای دیگران خشم خود را فرو می نشاند. 2- فخر فروشی و برتریجویی. چنان كه كسی كه به كار نویسندگی اشتغال دارد، و شعر می سراید بگوید: سخن فلانی ركیك و شعر او

خنك است. 3- شوخی و مسخرگی و وقت گذرانی یكی از اسباب دیگر غیبت است، كه هر چه مایه خنده حاضران می شود درباره دیگران می گوید. 4- از انگیزه های دیگر غیبت این است كه بطور مثال كسی احساس كند كه دیگری در نظر دارد از او در نزد حاكم بدگویی كند، او بر وی پیشی می گیرد تا گفتار او را از اعتبار ساقط سازد. گاهی ممكن است غیبت انگیزه های دیگری جز اینها كه ذكر شد نیز داشته غیبت و بدگویی متجاهر به فسق یعنی كسی كه آشكارا محرمات را به جا می آورد اجازه داده شده است، همچنین غیبت میفروش و مخنث (مرد زن صفت) و عشار (عشریه گیر) كه بسا به كار ناشایست خود ببالند و از اركاب آن شرم نمی كنند، رخصت داده شده است، چنان كه پیامبر اكرم (ص) فرموده است: هر كس نقاب شرم را از رخسار خود به دور اندازد، سخن گفتن از او غیبت نیست لیك ترك غیبت و خاموشی سزاوارتر است، و توفیق از خداوند است.


صفحه 324.